از اتاق اومدم بیرون رفتم سمتشون با هم حرف میزدن اما با صدای اروم متوجه حضورم نشدن با خودم گفتم اینا که به حضور من نیازی نداشتن پس چرا منو از خواب ناز بیدارم کردن دیدم نه بابا خیلی تو بحثن صداشونم نمیشندم گفتم چه فرقی داره حالا راجع به چی دارن صحبت می کنن رفتم جلوترو با صدای نسبتا بلندی سلام کردم همشون یه دفعه ساکت شدن ممانش زودتر به خودش اومد بلند شد اومد سمتمو بغلم کرد گفت سلام عروس خوشگلم این قسمت از خودمه دوستتون دارم
نظرات شما عزیزان:
|
About
سلام من سیناحسینعلی پور هستم متولد17_3_1371 نویسنده این وبلاگ مرسی از اینکه به وبلاگ ماسرزدید
تير 1391 خرداد 1391 Authorsهانیه زهرا مریم Links
تبادل
لینک هوشمند
SpecificLinkDump
کاربران آنلاین: بازدیدها :
<-PollItems->
خبرنامه وب سایت: آمار وب سایت:
|